کد مطلب:50458 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

سیاست و تربیت











سیاستهای حاكم در یك جامعه به صورت موانع تربیت فطری یا مقتضیات آن عمل

[صفحه 81]

می نماید. سیاستهای معتدل و مبتنی بر رفق و مدارا و رحمت و محبت از مقتضیات نیكو در تربیت است و سیاستهای غیر معتدل و مبتنی بر تندی و خشونت و سختگیری و غلظت از موانع جدی در تربیت است. تحولات تربیتی پس از پیامبر اكرم (ص) در عصر خلفا و پیدایش نسلی متنسك و بی بصیرت، متحجر و خشك مغز، كج فهم و بداندیش در نتیجه ی سیاستهای ظاهر گرایانه و غیر معتدل و خشن عصر خلفا بود. امیرمومنان علی (ع) درباره سیاستهای آن دوران و تحول تربیتی در مردمان فرموده است:

«فصیرها فی حوزه خشناء یغلظ كلمها و یخشن مسها و یكثر العثار فیها و الاعتذار منها، فصاحبها كراكب الصعبه، ان اشفق لها خرم و ان اسلس لها تقحم ، فمنی الناس- لعمر الله- بخبط و شماس و تلون و اعتراض.»[1] .

پس (خلیفه ی اول) امر خلافت را (پس از خود) در میان حوزه ای بس خشن بگردانید و جای داد كه زخم ناشی از خشونتش بس فگار و تماس با آن ناهموار و لغزشش در آن كار بسیار و عذرخواهی اش از لغزشها بی شمار بود. دارنده و زمامدار این حكومت چون سوار بر شتر سركش بود كه چون زمامش را به سختی كشد بینی اش پاره گردد و چون مهارش را سست كند بی مهابا به پرتگاهش افكند. به ذات خدا سوگند مردم در این حكومت به خودسری و اشتباه و سركشی و رنگارنگی و عیبجویی دچار گردیدند.[2] .

امام علی (ع) نتیجه ی سیاستهای خشن و ظاهر گرایانه و غیر معتدل و پر لغزش آن دوران را با چنین تعابیری مشخص كرده است: «خبط» و «شماس» و «تلون» و «اعتراض». یعنی مردمان در این دوران دچار انحراف و خروج از مسیر مستقیم شدند و گرفتار رنگ عوض كردن و دوری كامل از حق گردیدند.

«الخبط» یعنی «السیر علی غیر جاده»: انحراف از مسیر و از جاده اصلی بیرون رفتن و «الشماس» یعنی «النفار»: چموشی و سركشی و «التلون» یعنی «التبدل»: دگرگونی و رنگ عوض كردن و «الاعتراض» یعنی «السیر لا علی خط مستقیم»: از غیر راه مستقیم رفتن، چنانكه گویند: «بعیر عرضی» یعنی بچه شتری كه تازه راه افتاده است و نمی تواند در مسیر مستقیم حركت كند و دچار چپ روی و راست روی می شود و غیرمستقیم حركت می نماید.[3] .

[صفحه 82]

بنابراین در پی سیاستهای تند و خشونت بار و به دور از رحمت و ملایمت آن دوران ، سخت ترین انحرافها و دوری از مسیر حق و سركشی و ریاكاری و چپ روی و راست روی و بی هویتی در مردمان رخ نمود و چون امام علی (ع) زمام امور را به دست گرفت، تلاش كرد با سیاستی معتدل و بر اساس حقوق متقابل و حقوق مداری و مبتنی بر رحمت و ملایمت و پرهیز از خشونت و غلظت، جامعه را به اعتدال و سلامت بكشاند، هر چند كه زدودن تحولات تربیتی بیست و پنج ساله ی عصر خلفا نیازمند زمانی طولانی و تحملی بسیار و تلاشی همه جانبه بود. امیرمومنان علی ( ع) درباره ی سیاست خود چنین فرمود:

«اما بعد، فقد جعل الله سبحانه لی علیكم حقا بولایه امركم و لكم علی من الحق مثل الذی لی علیكم، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف، لا یجری لاحد الا جری علیه و لا یجری علیه الا جری له. و لو كان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه، لكان ذلك خالصا لله سبحانه دون خلقه، لقدرته علی عباده و لعدله فی كل ما جرت علیه صروف قضائه ولكنه سبحانه جعل حقه علی العباد ان یطیعوه و جعل جزاءهم علیه مضاعفه الثواب تفضلا منه و توسعا بما هو من المزید اهله.»[4] .

اما بعد، همانا خدا بر شما برای من حقی قرار داد، چون حكمرانی شما را به عهده ام نهاد و شما را نیز حق است بر من، همانند حق من كه شما راست بر گردن. پس حق فراختر چیزهاست كه وصف آن گویند و مجال آن تنگ، اگر خواهند از یكدیگر انصاف جویند. كسی را حقی نیست جز كه بر او نیز حقی است و بر او حقی نیست، جز آنكه او را حقی بر دیگری است و اگر كسی را حقی بود كه حقی بر او نبود، خدای سبحان است نه دیگری از آفریدگان، چه او را توانایی بر بندگان است و عدالت او نمایان است در هر چیز كه قضای او بر آن روان است و دگرگونیها در آن نمایان. لیكن خدا حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در اطاعت، دو چندان یا بیشتر نهاده، از در بخشندگی كه او راست و افزوندهی كه وی را سزاست.

[صفحه 83]

امام علی (ع) سیاست خود را این گونه معرفی می كند، سیاستی كه اساسش حقوق متقابل زمامداران و مردمان است و چنین سیاستی زمینه ای مناسب برای رشد آدمیان است. در این بستر است كه پیوندهای انسانی مستحكم می شود و دین و دینداری ارجمند می گردد و نشانه های عدالت بر پا می شود و سنتهای نیكو جامعه را در برمی گیرد. امیرمومنان علی (ع) در ادامه ی خطبه ی خویش فرموده است:

«ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس علی بعض، فجعلها تتكافا فی وجوهها و یوجب بعضها بعضا و لا یستوجب بعضها الا ببعض. و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی، فریضه فرضها الله سبحانه لكل علی كل، فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدینهم، فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه. فاذا ادت الرعیه الی الوالی حقه و ادی الوالی الیها حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی اذلالها السنن، فصلح بذلك الزمان و طمع فی بقاء الدوله و یئست مطامع الاعداء. و اذا غلبت الرعیه و الیها، او اجحف الوالی برعیته، اختلفت هنالك الكلمه و ظهرت معالم الجور و كثر الادغال فی الدین و تركت محاج السنن، فعمل بالهوی و عطلت الاحكام و كثرت علل النفوس، فلا یستوحش لعظیم حق عطل و لا لعظیم باطل فعل! فهنالك تذل الابرار و تعز الاشرار و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد. فعلیكم بالتناصح فی ذلك و حسن التعاون علیه، فلیس احد- و ان اشتد علی رضی الله حرصه و طال فی العمل اجتهاده- ببالغ حقیقه ما الله سبحانه اهله من الطاعه له. ولكن من واجب حقوق الله علی عباده النصیحه بمبلغ جهدهم و التعاون علی اقامه الحق بینهم. و لیس امرو- و ان عظمت فی الحق منزلته و تقدمت فی الدین فضیلته- بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه. و لا امرو- و ان صغرته النفوس و اقتمحته العیون- بدون ان یعین علی ذلك او یعان علیه.»[5] .

پس خدای سبحان برخی از حقهای خود را برای بعض مردمان واجب داشت و

[صفحه 84]

آن حقها را برابر هم نهاد و واجب شدن حقی را مقابل گزاردن حقی گذاشت و حقی بر كسی واجب نبود، مگر حقی كه در برابر آن است گزارده شود و بزرگترین حقها كه خدایش واجب كرده است، حق والی بر رعیت است و حق رعیت بر والی، كه خدای سبحان آن را واجب نمود و حق هر یك را به عهده ی دیگری واگذار فرمود و آن را موجب برقراری پیوند آنان كرد و ارجمندی دین ایشان. پس حال رعیت نیكو نگردد جز آن گاه كه والیان نیكو رفتار باشند و والیان نیكو رفتار نگردند، جز آن گاه كه رعیت درستكار باشند. پس چون رعیت حق والی را بگزارد و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنان بزرگمقدار شود و راههای دین پدیدار و نشانه های عدالت بر جا و سنت چنانكه باید اجرا. پس كار زمانه آراسته گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته و اگر رعیت بر والی چیره شود و یا والی بر رعیت ستم كند، اختلاف كلمه پدیدار گردد و نشانه های جور آشكار و تبهكاری در دین بسیار و راه گشاده ی سنت را رها كنند و كار از روی هوا كنند و احكام فروگذار شود و بیماری جانها بسیار و بیمی نكنند كه حقی بزرگ فرونهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده. آن گاه نیكان خوار شوند و بدكاران بزرگمقدار و تاوان فراوان بر گردن بندگان از پروردگار. پس بر شماست یكدیگر را در این باره اندرز دادن و حق همكاری را نیكو گزاردن و هیچ كس نتواند حق طاعت خدا را چنانكه باید بگزارد، هر چند در به دست آوردن رضای او حریص باشد و در كار بندگی كوشش بسیار به عمل آورد. لیكن از جمله ی حقهای خدا بر بندگان یكدیگر را به مقدار توان اندرز دادن است و در برپا داشتن حق میان خود، یكدیگر را یاری نمودن. و هیچ كس هر چند مردم او را خوار شمارند و دیده ها وی را بی مقدار، خردتر از آن نیست كه كسی را در انجام دادن حق یاری كند یا دیگری به یاری او برخیزد.

امام (ع) در ادامه این خطبه نگاه سیاسی كرامتمندانه ی خود به مردمان را تبیین می كند و سیاستی باز و مبتنی بر صراحت و صداقت و به دور از تملق و تكلف را به آنان می آموزد و هر گونه خودكامگی و خودكامگی پذیری و استبداد و استبداد پذیری را به

[صفحه 85]

زیر پای خود می نهد تا زمینه ی تربیت انسانی فراهم شود.

«ان من حق من عظم جلال الله سبحانه فی نفسه و جل موضعه من قلبه، ان یصغر عنده- لعظم ذلك- كل ما سواه و ان احق من كان كذلك لمن عظمت نعمه الله علیه و لطف احسانه الیه، فانه لم تعظم نعمه الله علی احد الا ازداد حق الله علیه عظما. و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس، ان یظن بهم حب الفخر و یوضع امرهم علی الكبر و قد كرهت ان یكون جال فی ظنكم انی احب الاطراء و استماع الثناء و لست- بحمدالله- كذلك و لو كنت احب ان یقال ذلك لتركته انحطاطا سبحانه عن تناول ما هو احق به من العظمه و الكبریاء. و ربما استحلی الناس الثناء بعد البلاء. فلا تثنوا علی بجمیل ثناء، لاخراج نفسی الی الله سبحانه و الیكم من التقیه فی حقوق لم افرغ من ادائها و فرائض لابد من امضائها. فلا تكلمونی بما تكلم به الجبابره و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطونی بالمصانعه و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی ، لا التماس اعظام لنفسی. فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه، كان العمل بهما اثقل علیه. فلا تكفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل. فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی و لا آمن ذلك من فعلی، الا ان یكفی الله من نفسی ما هو املك به منی، فانما انا و انتم عبید مملوكون لرب لا رب غیره، یملك منا ما لا نملك من انفسنا و اخرجنا مما كنا فیه الی ما صلحنا علیه، فابد لنا بعد الضلاله بالهدی و اعطانا البصیره بعد العمی.»[6] .

كسی كه جلال خدا در دیده ی جان او بزرگ آید و منزلش در دل او سترگ، سزاست كه به خاطر این بزرگی هر چه جز خداست نزد او خرد نماید و سزاوارتر كس بدین آن بود كه نعمت خدا بر وی بسیار باشد و او بر خوان احسان خدا ریزه خوار، چه نعمت خدا بر كسی بسیار نگردد، جز كه به پاس آن حق وی بر او افزون شود. و در دیده ی مردم پارسا، زشت ترین خوی والیان این است كه خواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشی شمارند و كارهایشان را به

[صفحه 86]

حساب كبر و خودخواهی بگذارند. و خوش ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. سپاس خدا را كه بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم آن را وامی نهادم، به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان. از بزرگی و بزرگواری كه تنها او سزاوار است بدان. و بسا مردم كه ستایش را دوست دارند، از آن پس كه در كاری كوششی آرند. لیكن مرا به نیكی مستایید تا از عهده ی حقوقی كه مانده است برآیم و واجبها كه بر گردنم باقی است ادا نمایم. پس با من چنان كه با سركشان سخن گویند سخن مگویید و چونان كه با مستبدان رفتار كنند، از من كناره مجویید و با ظاهر آرایی و به تصنع آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نخواهم مرا بزرگ انگارید، چه آن كس كه شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نمودن عدالت بر وی دشوار بود، كار به حق و عدالت كردن بر او دشوارتر باشد. پس، از گفتن حق، یا رای زدن در عدالت بازمی ایستید، كه من نه برتر از آنم كه خطا نكنم و نه در كار خویش از خطا ایمنم، مگر كه خدا مرا در كار نفس كفایت كند كه از من بر آن تواناتر است. جز این نیست كه ما و شما بندگان و مملوك پروردگاریم و جز او پروردگاری نیست. او مالك ماست و ما را بر نفس خود اختیاری نیست. ما را از آنچه در آن بودیم بیرون كرد و بدانچه صلاح ما در آن بود درآورد، به جای گمراهی رستگاری مان نصیب نمود و به جای كوری بینایی مان عطا فرمود.

امام علی (ع) با چنین راه و رسم سیاسی، راه تربیت مردمان را گشود و چنین سیاستی را زمینه ساز رشد و تعالی مردمان معرفی نمود.


صفحه 81، 82، 83، 84، 85، 86.








    1. همان، خطبه ی 3.
    2. پرتوی از نهج البلاغه، ج 1، ص 137.
    3. شرح ابن ابی الحدید،، ج 1، ص 173.
    4. نهج البلاغه، خطبه ی 216.
    5. همان.
    6. همان.